تفاوت فرهنگ آشپزی

*سال اول ازدواج

یادم می آید آن سال برای کنکور ارشد درس می خواندم و در روزهای نزدیک به کنکور فرصت زیادی برای پخت و پز نداشتم. در یکی از همان شب ها از آنجایی که غذایی برای خوردن نداشتیم و همسرجان گرسنه بود یاد یکی از غذاهای حاضری خانه پدری افتادم که در چنین مواقعی به سرعت آماده می شد. خاگینه. نظر همسرجان را جویا شدم. خاگینه؟؟؟!!! انگار اولین بار بود که این اسم را شنیده، وقتی برایش توضیح دادم که منظورم ترکیب تخم مرغ همزده و شوید است با تعجب دیگری ادامه داد که قبلا این غذا را خورده اما اسم این غذا تخم مرغ و شوید است و نه خاگینه. بارها بعد موقع پخت این غذای حاضری در مورد اسم این غذا به شدت جبهه می گرفت و در آخر من تسلیم شدم که به خاگینه همیشگی بگویم تخم مرغ و شوید.

بعد از پشت سر گذاشتن کنکور، مثل هر تازه عروس دیگری بیشتر از آشپزی علاقمند بودم به حواشی آن و پختن و یادگرفتن انواع و اقسام کیک و شیرینی و غذاهای غیر سنتی. یادم می آید یکبار بیف استراگانوف درست کردم که همسرجان حتی حاضر نشد مزه ای از آن را بچشد. یکبار سمبوسه درست کردم که باز نگاه ناجوری انداخت و گاز کوچکی زد و به ظرف برگرداند، بار دیگر نوبت لازانیا بود و باز ناراضی و غرغر کنان ترجیح می داد همان قرمه سبزی چندبار در هفته و آبگوشت ظهر جمعه برپا باشد. در تلاش مضاعف بودم تا بتوانم تغییری در برنامه غذاییش دهم و به نوعی کار خودم را ساده تر کنم و هر روز نسبت به قبل پیشرفت معکوس داشتم. وقتی علت را جویا شدم همسر جان معتقد بود که در زمان مجردی تا به حال اسم این غذاها را نشنیده و چون ذائقه اش به سبک دستپخت مادرش عادت دارد نمی تواند این غذاهای به ظاهر جدید را بپذیرد. در دلم کمی به او حق دادم و بعد از اینکه جاری های محترم را مورد شور قرار دادم و متوجه شدم که آنها هم در اوایل زندگی با همسرانشان با مشکلاتی چنین دست و پنجه نرم کرده اند، از موضعم عقب نشینی کردم و برنامه غذایی زندگیمان به سبک ذائقه سنتی همسرجان و در ادامه روش و برنامه مادرشوهرم ادامه پیدا کرد و همان کیک و شیرینی ساده و دیگر غذاها از برنامه مان حذف شد.


*این روزها و بعد از گذشت پنج سال

با مادر همسرم و زندایی محترمش نشسته ایم و در مورد برخی غذاها و نحوه پختشان صحبت می کنیم.

من: "گاهی اوقات که فرصتی برای پخت و پز نداشته باشم تخم مرغ و شوید درست می کنم"

مادرشوهرم: "تخم مرغ و شوید؟؟؟!!!"

زندایی همسرم: "چه غذایی؟؟متوجه نشدم..."

من: "منظورم همون ترکیب تخم مرغ همزده و شویده"

مادر شوهرم ادامه می دهد که فکر کنم منظورت همان خاگینه تخم مرغ است!!! زندایی همسرم هم ابرویی از تعجب بالا می اندازد و من متعجب ترو خجالت زده سکوت می کنم.

*****

همسر جان از سر کار به منزل آمده و کمی گرفته و دمغ به نظر می رسد، بعد از کلی قربان صدقه رفتن و تلاش برای رفع ناراحتیش، متوجه گرفته بودنش می شوم. خانم همکارش برایشان کیک پخته و فرستاده و بعد به من می گوید کمی به غذاهایت تنوع بده، ببین بقیه برای همسرهایشان چه می کنند....

*****

طبق معمول سر سفره غذای سنتی‌مان نشسته ایم و قبل از اینکه شروع کنیم مادر شوهرم زنگ می زند و یک ظرف پر از سمبوسه برایمان می فرستد. همسرجان قیمه دوست داشتنی اش را به کناری می زند و مشغول خوردن همان سمبوسه ها می شود.


هیچ قضاوتی نمی کنم، شاید ذائقه همسرجان در طی این سال ها تغییر کرده و مادرش هم به تازگی دستور طبخ این غذاها را یاد گرفته است.

نظرات 4 + ارسال نظر
شیما شنبه 16 آبان 1394 ساعت 08:25 ق.ظ http://man-bi-to.blogsky.com/

ناجور ننوشتی بانو ، من خوب دقت نکردم
فقط هول بودم زود بخونم ببینم چی نوشتی

شیما پنج‌شنبه 14 آبان 1394 ساعت 04:36 ب.ظ http://man-bi-to.blogsky.com/

من اول قسمت دوم پستت رو خوندم چون فکر می کردم به پست دیگه س و می خواستم از اول و از اونجایی که نخوندنم بخونم ، بعد که داشتم قسمت اول رو می خوندم کلی تعجب زده شدم.
پس آدمها هم تغییر می کنند ، یا اگه خودشون عوض نشن ذائقه شون عوض می شه

ای وای ، خودم هم فهمیدم ناجور نوشتم
به نظرم آدمها تغییر نمی کنن، تغییر شرایط اطرافشون باعث تغییر حالات و رفتارشون میشه ولی باز یه روز به اصلشون برمی گردن
برای همین سعی می کنم آروم باشم و منتظر همون یه روز می مونم

نل دوشنبه 11 آبان 1394 ساعت 08:53 ب.ظ http://ykishodan.blogsky.com

اووف چ صبری داری تووو... شتید اگ من بودم میگفتم مگه میدونین خاگینه چیه؟؟اخه پسرتون نمیدونست:)))

میدونی از 2سال پیش و اوج گرفتن فضای مجازی دستورانواع شیرینی و ذوق و چاشنی مردم خاص شده. مطمیناهمسرتم تحت تاثیر این رنگ و لعاب قرار گرفته.. تو هم درست کن و باخنده و شوخی بگو اوایل ک دوست نداشتی!
خصوصا اقای همکار مطمینا کلی فخرهم فروخته....
جو بدیه متاسفانه..

انشالله زندگیت پرباشه از لبخند عزیزم :)

آره احتمالا، چون همیشه میگه همسر همکارش انگاری تو یه مهمونی فلان غذا رو پخته و خوشمزه بوده، شوهر من که اونجا نبوده و حتما از تعریفای همکارش جوگیر شده
اینجور بدقلقی هم شیرینه، به شرط اینکه شخص سومی دخالت نکنه و موش ندوونه
ممنون عزیزم، همچنین برای تو

سیما دوشنبه 11 آبان 1394 ساعت 03:41 ب.ظ http://gholak-banoo.persianblog.ir

من اوایل هر بار با مادر همسر حرف می زدیم و مثلا همسر می گفت امروز سیما لوبیا پخته بود، یا فلان چیز و یا کلم. مادر همسر می گفت، ووااا پسرم تو که دوست ندازی این چیزا رو چی خوردی؟! قیافه من از پشت چت دیدنی بود. تا اینکه یه بار من برگشتم گفتم من یه ادویه ای دارم توی همه غذاها می ریزم و برای همین همه اش رو همسر می خوره. مادر همسر کنجکاو شد که چی؟ منم گفتم عشق. هیچی دیگه توی کار انجام شده قرارش دادم. سکوت کرد، گفت خوب منم غذاهام رو با عشق درست می کنم، اما خوب پسرم کلم درست نداشت واسه همین هیچ وقت درست نمی کردم. منم گفتم خوب عشق داریم تا عشق. هیچی دیگه... تا مدت ها مادر شوهر من رو اینجوری نگاه می کرد منم اینجوری بودم ! از سال دوم ازدواج هم هر جا رفت نشست گفت عروس من دستپختش عالیه. حالا بنده خدا یه بارم دست پخت من رو نخورده هاااااا....
هههه
در خصوص این بد غذایی های همسر هم از من به شما نصیحت، ماهی رو از اب بگیر... اونچیزی رو که دوست داری درست کن. آفرین سیما جووونم.

چه جالب
اما فعلا که مادرشوهرم خواسته یا ناخواسته از من موفق تر بوده، البته در مورد اسم خاگینه فهمیدم که واقعا همسرم سادگی کرده و مقصر بوده و هر دو اسمش در خونشون استفاده میشده
باید سعی کنم همین کارو بکنم، تو این چند سال نه تونستم هویج بریزم تو غذا و نه آلو، چیزایی که همیشه دوست داشتم

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد