کادو...مهمانی...سفر

دو روز دیگر عازم سفر هستیم

نزدیک به یکسال از آخرین سفرمان و وداع با خانه کوچک شمالمان گذشته

دلم هوای نشستن در ایوان خنک خانه کوچکمان را کرده در کنار گلها و درختچه هایی که با عشق کاشتیم و بوته های گوجه فرنگی کوچکی که هربار عجولانه منتظر بارشان بودیم

روزی که بار و بندیلمان را از آنجا بستیم و به صاحب جدیدش سپردیم تنها یک حرف از همسرم شنیدم، از آرزویش گفت، کاری که هیچوقت نمیکند، گفت که اینجا را خرید تا روزی کودکمان به دور از هیاهو و آلودگی شهرمان بیاید و در حیاط فرش شده از سنگریزه هایش بازی کند و بخندد ....

یک نفر دلش به حالمان سوخته و قرار است به نیت هدیه تولد،این سفر را  مهمانمان کند.

هرچند خانه های مسکونی با همه امکاناتشان به پای خانه کوچک سابق باصفایمان نمیرسند، اما شکر، به همین راضی و شکرگزاریم

نظرات 4 + ارسال نظر
نل جمعه 21 آبان 1395 ساعت 09:32 ق.ظ

کجایی سیما؟

شیما دوشنبه 25 مرداد 1395 ساعت 08:35 ق.ظ http://man-bi-to.blogsky.com

چرا نیستی سیما؟؟؟

نل پنج‌شنبه 7 مرداد 1395 ساعت 10:19 ب.ظ http://ykishodan.blogsky.com

کحایی سیما.خوبی؟

شیما چهارشنبه 26 خرداد 1395 ساعت 04:30 ب.ظ http://man-bi-to.blogsky.com

خوش بگذره بهتون حسابی
امیدوارم به زودی زود یه خونه باصفا دیگه بخرید، به دور از هیاهوی شهرِ شلوغ و آلوده مون

مرسی
امیدوارم

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد