اردیبهشتم

تا آنجایی که اردیبهشت های دیگر را به خاطر دارم همیشه پرمشغله بوده ام و آماده برای امتحانات سخت و بزرگ.

امتحانات نیم ثلث و استرس به پایان نرسیدن کتاب های درسی مدرسه، امتحانات نیم ترم و کنکور کارشناسی، کار و کنکور ارشد، نزدیک شدن موعد تحویل پروژه های دانشگاهی و ... همه اینها در کنار بوی یاس های بهشتی، اردیبهشتم را دلپذیر می کرد.

ترسی توأمان، می خواستم باشد و نباشد، می خواستم اردیبهشت عزیزم با خواب های عصرانه دلچسبش، بوی یاس و توت های نرسیده اش، ترشی گوجه سبز و توت فرنگی اش را محکم بچسبم که نرود و هم می خواستم که تمام شود.

همه شان تمام شد.

امسال می دانم که تمام استرس ها و مشغله آن روزهای نه چندان دورم بود که بهشت اردیبهشتی مرا زیبا کرده بود. این روزها نه درسی نخوانده مانده و نه کاری بر زمین که منتظر من باشد تا تمامش کنم.

روزهای اردیبهشتی من در کنار مهمان سرزده و ناخوانده ام (به او هم این روزها خواب های بهاری خوش آمده و کمتر حضورش را احساس می کنم) می گذرد و تنهایی خانه ام دلگیرترم می کند.



پ.ن: فرصتی پیش آمده تا به گنجه قدیمی کتاب ها سر بزنم. همچون آدمی که غنیمتی یافته چاپ پنجم "به کی سلام کنم؟" بانو *سیمین دانشور را برداشته و می خوانم. امیدوارم از این کتاب بیشتر یادم بماند. کتاب های دیگر را بارها می خوانم و فراموش می کنم سالها قبل نیز آنها را خوانده ام....

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد