کودک خواب

خواب می بینم که بغلش کرده ام، یک شب تپل و سفید است مانند همان که در عکس کودکی های همسر دیده ام و یک شب کوچک و نحیف و نیازمند ترحم. یک شب دختر است و یک شب پسر. یک شب می خندد و یک شب نالان است.

یک شب هم یک گربه آمد چنگ انداخت و او را از آغوشم ربود و برد.

صبح که بیدار می شوم دلتنگش می شوم، گریه می کنم، فکر می کنم تنهاست، گریه می کند و صدایم می کند اما من دیگر در خواب نیستم که پناه کوچکیش باشم. همسر که وضعیت مرا می بیند می خواهد به وضعیت عادی دربیاوردم. می گوید دوباره خل شدی، می خندم و دوباره می شوم همان آدم قبل از خواب، تصویرش فراموشم می شود و به هیچ کودکی فکر نمی کنم و با دیدن هیچ کودکی دلم قنج نمی رود. تا شبی دیگر که دوباره خواب کودکی را ببینم...

نظرات 1 + ارسال نظر
سیما سه‌شنبه 27 مرداد 1394 ساعت 06:43 ق.ظ http://gholak-banoo.persianblog.ir

من چرا غرق اشک شدم...دختر جون...درد این خواب رفت توی دلم...
دختر کوچولوی خوابت رو می خوام توی واقعیت پیدا کنم.

ممنون که وقت می ذاری و نوشته هامو می خونی
این دختر کوچولو برای من همون ارغوانه که تو پست ارغوان نوشتم
من همیشه به ارغوانم فکر می کنم

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد