:(

از خودم ناراحتم.

تعطیلات و مهمانی های دید و بازدید نوروز امسال برخلاف هر سال، دیگر از عادات لذت بخش زندگیم نبود. نگران قضاوت نیستم. قضاوت دیگر وجه جدایی ناپذیر زندگی ما آدم های این روزهاست و من. ولی وقتی این قضاوت بشود دنباله سلام و احوالپرسی و تبریک اکثریت دوستان و اقوامی که همیشه دوستشان داشتی و برای دیدنشان منتظر و چشم انتظار بودی، ناراحتت می کند، دلگیرت می کند، به بغض وامیداردت

تقصیر خودم بود. هیچ کس نمی دانست بیمارم. "چقدر چاق شدی عزیزم"، "تو که همیشه نگران اضافه وزن بودی"، "تو که ورزش می کردی"، "تو که همیشه رژیم کم کالری داشتی"، "حتماً هرروز می خوری و می خوابی" و حرف های دیگر که به قول خودشان ماه های آینده قرار است عیان شود و خورشید و ماهی که پشت ابر نمی ماند و .....

هیچ کس فکر نکرد شاید بیماری، هیچ کس حتی لحظه ای تردید نکرد بر اینکه گاهی اوقات بیماری آدم را چاق می کند. همیشه دیده ها و شنیده هایمان کافی نیست، فلانی آب در پوستش دویده، فلانی شرایط جدید زندگیش بهش ساخته....

اینقدر در این افکار و تصورات غالب خود غرقیم که در مثال نقضی از آن تردید نمی کنیم.


همسایه عزیز، فامیل گرامی این کاغذ تاشده ی داخل جعبه دارو به جای دور انداختن برای راهنمایی شماست: از عوارض این دارو می توان به احتباس آب و افزایش وزن و ... اشاره کرد.


تقصیر خودم بود. دیگر این دید و بازدیدها خوشحالم نمی کند، نه برای اینکه حرفی شنیده ام که باب میلم نیست. حتی اگر بهانه های کوچکم عدم حضورم را توجیه کند، باز دلم برای همه آنها با قضاوت های غالبشان تنگ خواهد شد.

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد