خوابِ نیک

چند ماهی است که من و همسرم از یک دوست خانوادگی ناراحتیم. البته تقصیری متوجه آنها نیست، تنها توقعی از آنها داریم که بابتش به خودمان کاملا حق می دهیم. هر خبری که از این خانواده به من می رسد به شدت برآشفته می شوم و ناراحتی های گذشته از آنها را بارها و بارها به خود یادآوری و تکرار می کنم. چند شب پیش این ماجرا تکرار شد. تمام اتفاقاتی که باعث شده بود از آن ها برنجم و آشکار و پنهان بود را برملا و بازگو کردم. همسر گرامی هم بیش از اندازه متعجب بود و بارها تکرار کرد که آرام باش و ای کاش قبلا اینها را می دانستم و اگر می دانستم اجازه نمی دادم این رابطه ادامه پیدا کند و حرفهای دیگر. در تمام سخنوری هایم، خانم این خانواده را بیشتر هدف گرفته بودم و بعد از اینکه همسرم را وارد این روی دنیای زنانه ام کردم، پیروزمندانه سکوت کردم و از خستگی این تفکرات سنگین و غلیان و خروشی که داشتم به خواب عمیقی رفتم. خواب دیدم. طبیعتا می بایست هر چه که در خواب می بینم در ادامه این عصبانیت ها و ناراحتیم از این خانواده باشد. اما خواب عجیبی بود. در خواب می دیدم که این خانواده بی خانه و سرپناهند و من همه تلاشم را می کنم تا صاحبخانه مان را راضی کنم تا دو اتاق کوچک هم به این خانواده بدهد و در آخر موفق شدم. خیلی خوشحال بودم که با یکدیگر همسایه ایم. در خواب، همین خانم مذکور که پنبه اش را زده بودم از من خواست به نشانه تشکر از کاری که برایشان انجام داده ام برایم آوازی بخواند، خواند و من زیباترین صوت را در خواب می شنیدم. در خواب آرامش عجیبی داشتم.

صبح با صدای پیام کوتاه موبایلم بیدار شدم، همان خانم بعد از 5 ماه یک متن ادبی برایم فرستاده بود.

نظرات 2 + ارسال نظر
mahdiyemaah پنج‌شنبه 15 مرداد 1394 ساعت 11:24 ق.ظ http://mahdiyemaahejadid.blogsky.com

عزیزم مراقب باش...خواب زن چپه.

نیما پنج‌شنبه 15 مرداد 1394 ساعت 08:44 ق.ظ http://from-sky.blogsky.com

زیبا، ریتمیک، داستان گونه...

موفق باشید
در صورت تمایل به سایت من هم سری بزنید.
نیما

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد