ارغوان شاخه همخون جدا مانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز
آفتابی ست هوا
یا گرفته ست هنوز
من در این گوشه که از دنیا بیرون است
آسمانی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست
اندر این گوشه خاموش فراموش شده
یاد رنگینی در خاطر من
گریه می انگیزد
ارغوانم آنجاست
ارغوانم تنهاست
ارغوانم دارد می گرید
ارغوان
این چه رازی ست که هر بار بهار
با عزای دل ما می آید
ارغوان ارغوان
تو برافراشته باش
تو بخوان نغمه ناخوانده من
تو بخوان، تو بخوان، تو بخوان
پ.ن: اولین بار خواهر بزرگه این آهنگ را برایم گذاشت. خواست بی سخن آهنگ را تا انتها گوش کنم و بعد داستانش را برایم تعریف کرد.
روایت های متعددی را گفت که ممکن است هوشنگ ابتهاج براساس یکی از آنها، ارغوان را سروده باشد.
این روزها قرابت عجیبی با این شعر دارم...
ارغوانم تنهاست
گاگر حوصله داری داستانش رو هم بذار....
اون چیزی که معمولا در موردش گفته میشه اینه:
(منزل شخصی سایه که از منازل سازمانی شرکت سیمان است در سال ۱۳۸۷ با نام خانه ارغوان به ثبت سازمان میراث فرهنگی رسیدهاست. دلیل این نام گذاری وجود درخت ارغوان معروفی در حیاط این خانه است که سایه شعر معروف ارغوان خود را برای آن درخت گفتهاست.)
که احتمالا میگن این شعر زمانی نوشته شده که ابتهاج در زندان بوده و به خاطر دوری از این درخت نوشته
شاید هم استعاره ایه از یک عشق (البته به یک آدم و نه درخت)