از کتاب تا فیلم

دیروز بعدازظهر همراه خواهرجان، با شرایطی ویژه مهمان دیدن فیلم "پدر آن دیگری" شدیم. همه چیز خوب بود. از خلوتی خیابان های شهر در روز جمعه و آن هم زمانی که همه مشغول دیدن شهرآورد بودند تا خلوتی سینما که حدودا 6 نفر به تماشای فیلم آمده بودیم! و در آخر خود فیلم. گفتم 6 نفر بودیم، البته ما مهمان بودیم و با عذاب وجدانی شدید هراز چندگاهی دلم می خواست بلند شوم و بروم پول بلیطم را به باجه بدهم، چه کنم که مهمان بودیم. سینمای ما مرده است. گاهی اوقات دلم تنگ می شود برای وقت هایی که در سینما نشسته ای و از ازدحام و پچ پچ انبوه آدم هایی که آمده اند و از بازشدن بی گاه بسته خوراکی و تنقلاتشان کلافه می شوی و دلت می خواهد یک هیس جانانه بگویی و ادامه فیلمت را در کمال آرامش ببینی، از اینکه مجبوری هی جهت سرت را با تمام آدم هایی که در صندلی های جلوتر از تو نشسته اند هماهنگ کنی تا بتوانی پرده را کامل ببینی و صددفعه خودت را لعنت کنی که چرا اینقدر دورنشسته ای. بگذریم...

فیلم را دوست داشتم، بعد از دیدن فیلم بارها و بارها نقدهای مختلفش را خواندم، عکس هایش را دیدم و مرور کردم. سالها قبل کتابش را خوانده بودم. به دلم نشست. فیلم هایی را دیده ام که از نوشته کتابی ساخته شده اند، مثل مرغان شاخسار طرب که فیلمش از زمین تا آسمان با کتاب متفاوت بود، البته هرکدام به طور مجزا در نوع خود اثر هنری متفاوتی بوده اند بدون اینکه یکدیگر را زیر سوال ببرند. اما هیچ کدام را مثل این دوست نداشتم، احساسی که ازدیدن هر صحنه آن درک می کردم تداعی همان لحظه های خوب خواندن  خط به خط کتابش بود. نمی دانم این به هنر نویسنده کتاب باز می گردد یا به توانایی کارگردان در فهم و به ظهور رساندن آن.

هیچ نمی توانم بگویم مگر آنکه خواهش کنم که بروید و ببینید، حتی اگر مجردید، حتی اگر مادر نیستید و فرزندی ندارید.

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد